خلاصه قسمت شصت و نهم افسانه ی جومونگ | خلاصه سریال جومونگ
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/5/22:: 7:4 صبح
جومونگ وارد آموزشگاه نظامی میشه تا ببینه با این سرباز هاش میتونه علیه هان یک جنگ درست وحسابی راه بندازه یا نه و بعدش هم با رفقاش میشینن تا نقشه ی حمله رو بکشند
این گروه از دزدان دریایی هم دارن واسه کمک به جومونگ اماده میشن ولی مشکلی که این دزدان دریایی باحال دارند این است که زیادی غارت میکنند به همین خاطر رییسشون دعواشون میکه ولی جومونگ میگه بهشون سخت نگیر کم کم یاد میگیرند
بعد از اون جناب ژنرال میرن جول بون و با سوسانو و ... جلسه میزارن اول دربارهی تعداد سرباز ها صحبت میکنند اما چیزی که اینجا جالبه در باره ی اذوقه ست بحث به این جا کشید که گفتن غذای ما کمه و تا فصل کشاورزی همه ی مردم گرسنه میمونن که یک دفعه سوسانو پرید وسط و گفت اون با من... یخانم خوش ذوق برای ذخیره ی غذا گوشت آهو رو خشک کرده بود نمیدونین که جومونگ از شنیدن این حرف چقدر خوشحال شد ...
اینم از حال و روز موپال مو که دارهتند و تند و بادل و جون واسه جومونگ و افرادش زره و سلاح فولادی می سازه
توی این گیر و ویر که هر کس برای پیروزی در جنگ کاری می کنه این مغز متفکر هم نوعی بمب میسازه
این هیوب پو هم میاد که بمب رو امتحان کنه که در اثر رعایت نکردن اصول ایمنی به خودش صدمه میزنه (جهت اطلاع خوانندگان صدمه ی وارده زیاد جدی نیست )
حالا یک سر هم بریم بویو پیش امپراطور ... امپراطور خان که همچنان در غم یوها به سر میبرند برای ایت که خودشو آروم کنه کلی شراب نوش جان میکنه وزیر اعظم که داره از دست کارای این شاه عتیقه دیوونه میشه میاد تا شاه رو به خودش بیاره اما شاه انقدر شراب خورده که اراجیف تحویل میده
اون طرف قصر یک نفر یک نامه از طرف جاسوس های بویو تو جول بون به نارو میده و نارو هم اونو به تسو میرسونه توی نامه نوشته بودند که جول بون میخواد به هیون تو حمله کنه
تسو هم فوری دستور تشکیل یک جلسه رو میده چون میترسه جومونگ به بویو هم حمله کنه اما وزیر اعظم خیالشو راحت مینه که جومونگ عمرا به بویو حمله نمیکنه
جناب امپراطور در حال گرفتن یک مراسم برای یوهاست که تسو و و وزیر اعظم میان پیشش و میگن حالا که جول بون و هیون تو می خوان بجنگند ما باید چکار کنیم ؟ شاه هم که به کلی قاطی کرده میگه اون دو تا می خوان بجنگند به ما چه؟
اما تسو و وزیر خودشون تصمیم می گیرند به هیون تو کمک کنند
یک سفر هم میریم هیون تو ...یانگ جو بدبخت هم که از دست جومونگ بد جور عصبانیه خودشو به این در و اون در میزنه تا یکی کمکشون کنه که توی جنگ نبازند
این دو تا برای جاسوسی میان هیون تو که سویا میبیندشون اما هرچی بال بال میزنه اویی و مگول نمی بیندش
توی جول بون یک گروه از کشاور زان اومدند پیش جومونگ و می گن به ما اسلحه بدین تا بجنگیم اما جومونگ کلی باهاشون حرف میزنه و به اونا می گه شما مسءول حفاظت از خونه ها یید
توی بویو هم غوغاییه .. ملکه و برادرش میخوان سعی کنند جلو کمک کردن تسو به هیون تو رو بگیرند اما تسو متقاعدشون میکنه که اگه اونا شکست بخورند جومونگ قوی تر میشه
این شخس جاه طلب هم گفته به شرطی به هیون تو کمک می کنم که حاکم اونجا باشم
یونگ پو داره رد میشه که یکهو یوری و سویا رو میبینه و فکری به سرش میزنه
اون شبانه چند نفر رو میفرسته تا سویا و یوری رو بگیرن و بعد پیغامی برای جومونگ میفرسته که اگه می خوای اونا زنده بمونن باید از جنگیدن صرف نظر کنی
اویی و موگول که خودشونو بقاطی برده ها جا زدن شب به برده ها میگن که از طرف جومونگ اومدن و میگن باید قبل از این که جنگ شروع بشه شورش کنیم و خودمونو نجات بدیم
خبر گم شدن یوری و سویا به هوانگ میرسه از اونجایی که این آقا عاشق سویا شده دستور میده همه جا رو دنبالش بگردن
و یونگ پو به جومونگ خبر زنده بودن زن و بچش را میده
کلمات کلیدی :